photo_2016-05-16_13-39-50.jpg

مرتضی قندهاری ( دانشجوی دکترای علوم سیاسی )-

شیخ قربان؛ تو، قهرمانِ در اوج رفتنی و هزاران مشتاق خود را به افسوس و انتظار کشاندنی...

درباره تو چه می توانم بنویسم تا، شاید هم حق مطلب ادا شود و هم به دام تکرار نیفتم؛ نسبت من و شما سبب شده بیشتر بشناسمت و از آن به بعد، دیگر رابطه من با تو نه یک نسبت فامیلی ست، که برایم الگویی شده ای برای زیستن.
به این فکر می کنم که در میان روزمرگی ها و عادت ها؛ هیاهوها و حق با من است های این و آن؛ و در میان مصلحت ها و ملاحظات همیشگی اما غیر ضرور، حق تو مغفول مانده است، حقی که بر ما داری را می گویم.
تو از آن جنس آدم ها هستی که اگر در برابرت منصف باشیم و بی بغض، باید به بودن با تو افتخار کنیم و اگر حس هایمان آلوده به بیهودگی ها نباشد نمی توانیم دوستت نداشته باشیم؛ تو ویژگی هایی داشتی که عمیقاً قابل تحسین است، نمی گویم ستایش که نمی خواهم تقدیست کنم یا فراتر از انتقاد بدانمت.
تو، فرزند زمان خویش بودی و نیاز زمانه ات را می شناختی (مثل تحصیل در حوزه و دانشگاه)؛ همچنان که برای دوران نمایندگیت برنامه و هدف داشتی ( استان شدن گلستان، مستقل شدن صداوسیمای گلستان و راه اندازی فرودگاه گرگان) با شعار «کار از بامداد تا بامدادت» به آنها جامه عمل پوشاندی و محبوب مردمی شدی که برای رسیدن به آرزوهای شان به تو امید بسته بودند و نا امیدشان نکردی ( می دانی و می دانیم که این چقدر اهمیت دارد) و قدردانی مردم را هم دیدیم. در تمام مراسم منتسب به تو، از تشییع با شکوه شما تا پیاده طی کردن مسیر نزدیک به 30 کیلومتری توسط زنان و مردان سنی و شیعه از آق قلا برای حضور در مراسم بزرگداشتت در سال 80 در روستای نومل گرگان( بماند که همین مراسم آنچنان پرشور بود که از فاصله چند کیلومتری به محل مراسم، امکان عبور هیچ خودرویی نبود و حتی مقامات ارشد منطقه ای و ملی و سخنران را سوار بر موتور و از فرعی ها به جایگاه رساندند).
قابل تحسینی بخاطر شجاعت و جسارت مثال زدنی، خسته کردن خستگی ها و اراده و پشتکار فوق العاده ات( مثل آن روز که در گرگان در یک روز و در دو مکان و با دو لباس از استبداد پهلوی گفتی و شدی یک انقلابی تمام عیار) و و و.
و مهم اینست که به آنچه رسیدی تلاش و توکل خودت بود نه رانت و نام و نسب. و این عجیب لذتبخش است، جایی نوشته بودم که «تو از اعتبار کسی بهره نبردی اما برای بسیاری اعتبار آفریدی» و این هم دلیل دیگری برای تحسین تو.
تو نه تنها همه اینها را، بلکه بسیار ویژگی دیگر هم داشتی و همین افسوس مان را از نبودنت بیشتر کرده است.
شیخ قربان؛ تو نردبان پیشرفت را تا به آسمان رساندی و انصافاً هم خوب درخشیدی، تو، قهرمانِ در اوج رفتنی و هزاران مشتاق خود را به افسوس و انتظار کشاندنی.
به این می اندیشم که گفتن از تو به نفع کیست؟ تو را چه نیازی به این سخن گفتن ها ست؟ اما بنظرم، این حق جامعه است که تو را بشناسد و بفهمد، مسیر آمدنت را بداند، تو را باید یک ملاک و معیار گرفت برای اینکه مدعیان خدمت از خادمان واقعی تفکیک شوند، تو را برای شناخت سره از ناسره نیاز داریم. خیلی ها تلاش کرده اند تا خودشان را نزدیک به تو نشان دهند. در حالیکه تو فراتر از دسته بندی های معمول سیاسی و جناحی هستی تو با مردم بودی و غم آنان می خوردی. برای تو پیشرفت و رضایت مردم اصل بود همین.
حرف بسیار است اما می خواهم به عمد کوتاه بنویسم ( شاید برای اینکه در همه این سال ها از تو کم گفته شده).

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید